خسته ام از تو از نگاهت ... خسته از رویایی ک هرشب از تو مینویسد... رویایی ک دنیایش را ب تو وتو را ب دنیایش داده از خودم از خاطراتت خسته ام میخواهم ب دنیای خودم برگردم نمیدانم تو لقمه ی بزرگی برایم بودی ک هضم نشدی یا لقمه ی دیگری بودی ک من خواستمت... تو را ب او میسپارمت ای نازنین